سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چشمش به دختر افتاد، دلش لرزید رو به تخته کلاس برگشت و فرمول سرعت را نوشت:
V=X.T
فکر کرد دیگر وقتش رسیده، بالاخره تصمیمش را گرفته بود. رو به کلاس برگشت، او نبود.
جایش دانشجوی دیگری نشسته بود.
قدمی با عصا برداشت و عینکش را با انگشت به چشمش نزدیکتر کرد...
جای همه دانشجوهای قبل، کسان دیگری نشسته بودند. دیر بود...
فرمول سرعت را خوب می دانست اما مفهومش را هرگز نفهمیده بود

ستاره سهیل


[ سه شنبه 91/7/18 ] [ 4:10 عصر ] [ مروارید اعتصامی (فوضولچه) ]
About

من خوشگل :) با ادب :^) تمیز و مرتبم :)))) و اینکه سوم راهنماییم
Blog Custom